شما اولین امتیاز را بدهید
نمونه صفحات:
کتاب

ملکه جادو

عنوان اصلی:

Title: Queen Of Sorcery

کلاسه مجموعه (فروست):
بلگراد - ۲
رده‌بندی و ثبت
رده‌بندی دیویی: ۸۱۳/۵۴
رده‌بندی کنگره:
PS3552
ثبت کتابخانه ملی:
۵۵۵۴۴۰۵
شماره نشر:
۱
ویژگی محتویات
ویراست:
۱۳۹۶
زبان:
فارسی
تعداد مجلدات:
۱
مشخصات ظاهری
شماره مجلد تعداد صفحه ابعاد (سانتیمتر) وزن (گرم) شابک ۱۳رقمی
۲ ۴۷۰ ۳ × ۱۴ × ۲۱ ۴۸۰ ۹۷۸-۶۲۲-۹۹۶۰۶-۰-۸
نوع جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
مشخصات تولید
سال انتشار:
۱۳۹۸
تاریخ انتشار:
۱۳۹۸/۰۵/۰۱
شهر:
کرج
نوبت چاپ:
۱
تیراژ:
۱۰۰
قیمت: ۶۶۰/۰۰۰ ریال

در کتاب ملکه جادو - بلگراد جلد دوم نوشته‌ی دیوید ادکینز، از راز قدرت‌های سحر و جادوی خطرناک ارثی گاریون پرده‌برداری می‌شود. ملکه جادو رمانی فانتزی و افسانه‌ای از جنگ بین پادشاهی‌های غرب بر علیه فجیع‌ترین تاخت‌ و تاز و شرارت کال‌توراک (ایزد شیطانی) بر اساس نبرد وومیمبر (نام شهر) است.

دیوید ادینگز (David Eddings) در کتاب ملکه جادو (Queen Of Sorcery) ادامه داستان تخیلی پیام پیشگو که بسیار جذاب و پر از ماجراهای فانتزی و واقعی است را بازگو می‌کند. در آغاز پیدایش دنیا، توراک ایزد شیطانی گوی‌آلدور را دزدید و فرار کرد و خواست تا حکومت بر گوی را برعهده بگیرد. اما گوی مقاومت کرد و آتش پاکش توراک را با سوختگی وحشتناکی معلول کرد. با این حال توراک گوی را تسلیم نکرد؛ زیرا برایش بسیار ارزشمند بود.

بلگراث جادوگر -شاگردِ ایزدآلدور- پادشاه‌آلورنز و پسرانش را به پیش هدایت کرد و آن‌ها گوی را از برج آهنین توراک پس گرفتند. توراک خواست آن‌ها را تعقیب کند، اما خشم‌ و غضب گوی، او را فراری داد و به‌عقب راند.

بلگراث، پادشاه چرک و پسرانش را فرمانروای چهار پادشاهی پهناور در چهار نقطه از جهان کرد تا همیشه به حالت آماده‌باش بر علیه توراک باشند. گوی را به ریوای داد تا از آن محافظت کند و به او گفت: «تا وقتی که یکی از نوه‌های ریوا از گوی مراقبت کنند، غرب در امان می‌ماند.»

سال‌ها بدون هیچ خطر و تهدیدی از سوی توراک گذشت، تا در بهار سال ۴۸۶۵، به دارسنیا توسط قبیله بزرگی از نادراک‌ها، تال‌ها و مارگوها حمله شد. در مرکز سپاه آنگاراک‌ها؛ خیمهٔ آهنی و بسیار بزرگی به نشانه کال‌توراک فرمانروا و ایزد قرار گرفت. کال توراک شهرها و روستاهای زیادی را به آتش کشید و با خاک یکسان کرد. مردمانی هم که زنده ماندند، برای قربانی شدن در مراسم‌های مذهبی وحشتناک آنگاراک‌ها به کاهنان نقاب‌آهنینِ که گرولیم نامیده می‌شدند، اهدا شدند. هیچ‌کدام از آن‌هایی که به آلگاریا فرار کردند یا از دهانهٔ رودخانهٔ آلدور توسط کشتی‌های جنگی چرک، منتقل شدند.»

در بخشی از کتاب ملکه جادو - بلگراد جلد دوم می‌خوانیم:

صبح روز بعد، در حالی که مه هنوز در میان درختان معلق بود، بیرون آمدند. کنت رلدجین، پوشیده در ردایی‌ تیره، کنار دروازه‌اش ایستاد تا آن‌ها را بدرقه کند و توراسین، که کنار پدرش ایستاده بود، ظاهراً نمی‌توانست چشم از چهرۀ گاریون بردارد.

گاریون تا جایی که می‌توانست قیافۀ بی‌احساسی به خود گرفت. آستوری جوان‌پرشور انگار پر از تردید شده بود و این تردیدها امکان داشت که جلوی او را بگیرد تا نسنجیده به داخل کار مصیبت‌باری شیرجه نزند. گاریون متوجه شد با اینکه تردیدها چیز زیادی نبودند، اما تحت چنین شرایطی این بهترین کاری بود که از دستش برمی‌آمد.