شما اولین امتیاز را بدهید
نمونه صفحات:
کتاب

همسر رویایی من

عنوان اصلی:

Title: The girl with the make-believe husband

کلاسه مجموعه (فروست):
مجموعه خاندان روکسبی - ۲
پدیدآورندگان:
رده‌بندی و ثبت
رده‌بندی دیویی: ۸۱۳/۶
رده‌بندی کنگره:
PS3617
ثبت کتابخانه ملی:
۵۷۳۱۰۱۵
شماره نشر:
۱
ویژگی محتویات
ویراست:
۱۳۹۸
زبان:
فارسی
تعداد مجلدات:
۴
مشخصات ظاهری
شماره مجلد تعداد صفحه ابعاد (سانتیمتر) وزن (گرم) شابک ۱۳رقمی
۲ ۴۰۰ ۳ × ۱۴ × ۲۱ ۵۰۰ ۹۷۸-۶۲۲-۶۶۷۹-۱۵-۲
نوع جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
مشخصات تولید
سال انتشار:
۱۳۹۸
تاریخ انتشار:
۱۳۹۸/۰۳/۰۱
شهر:
کرج
نوبت چاپ:
۱
تیراژ:
۱۰۰
قیمت: ۶۵۰/۰۰۰ ریال

کتاب همسر رویایی من نوشته‌ی جولیا کویین، داستان ادوارد که در جنگ گمشده و توسط خواهر هم‌رزمش توماس نجات یافته است را روایت می‌کند.

سیسیلیا هارکورت پس از این که برادرش در جبهه‌های جنگ آسیب می‌بیند، با دو انتخاب بسیار سخت رو به رو می‌شود، زندگی در کنار عمه‌ای که ندیمه است و یا ازدواج با یکی از خویشاوندان نه چندان نجیب خود. اما او راه سوم را انتخاب می‌کند و با هدف یافتن و مراقبت از برادرش، به سفری طولانی می‌رود.

او بعد از یک هفته جست و جو به جای یافتن برادرش، بهترین دوست او یعنی ادوارد راکسبی را پیدا می‌کند. افسر ادوارد در آن لحظه بیهوش بود و به کمک سلیسیا احتیاج داشت. بنابراین سیسیلیا با خود عهد می‌بندد که جان این سرباز را نجات دهد، حتی اگر ماندن در کنار او به معنای گفتن دروغی کوچک باشد... اما آیا فقط اوست که در حال پنهان کردن اسرار است؟

جولیا کویین (Julia Quinn) نویسنده‌ی آمریکایی رمان‌های عاشقانه و تاریخی، آثارش به بیش از ۲۹ زبان ترجمه شده است و در صدر پرفروش‌های رمان عاشقانه قرار داشته‌اند. همچنین کتاب‌های او تاکنون ۱۹ بار در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز بوده‌اند.

در بخشی از کتاب همسر رویایی من (The Girl with the Make-Believe Husband) می‌خوانیم:

نیمه‌های عصر بود که ملاقات ادوارد با افسران ارتش بریتانیا تمام شده بود. خود فرماندار ترایون یک گزارش کامل از زبان ادوارد از زمان حضورش در کنکتیکوت می‌خواست و گزارش کتبی که روز پیش برای کلنل استابس نوشته بود برایش رضایت‌بخش نبود. بنابراین کنار فرماندار نشسته و تمام چیزهایی که تابه‌حال سه بار گفته بود را برایش تعریف کرد. به‌نظر ادوارد این کارها کاملاً بی‌فایده بودند، چون ترایون چند هفته پیش چندین کشتی برای حمله به سواحل کنکتیکوت فرستاده بود.

به هر حال غافلگیری بزرگ دقیقاً وقتی اتفاق افتاد که ادوارد داشت از آن جا می‌رفت. کلنل استابس جلوی در متوقفش کرد و یک نامه به دستش داد که روی کاغذی با کیفیت عالی نوشته شده و در پاکت گذاشته و مهر و موم شده بود. و با لحن خشنی گفت: «از طرف کاپیتان هارکورته، این رو برای وقتی که ممکن بود برنگرده پیش من گذاشته بود.»

ادوارد به پاکت نگاه کرد و با گیجی پرسید: «برای من؟»

«ازش پرسیدم که می‌خواد چیزی برای پدرش بفرسته ولی گفت نه! به هر حال به نظرم اهمیتی نداره، چون پدرش قبل از خودش فوت شده بود.» استابس آه خسته‌ و پریشانی کشید، یکی از دستانش یک سمت سرش را خاراند. «راستش نمی‌دونم کدوم زودتر از اون یکی فوت شده ولی سخت می‌شه گفت فرقی توی ماجرا به وجود بیاره.»

ادوارد با او موافقت کرد. «نه.» هنوز هم به اسمش به روی پاکت نگاه می‌کرد، به دست‌خط توماس که کمی درهم‌وبرهم و شلخته بود. ارتشی‌ها همیشه از این نامه‌ها می‌نوشتند ولی معمولاً برای خانواده‌هایشان.